آروینم آروینم ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
شایان پسرخاله جونم شایان پسرخاله جونم ، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

اروین کوچولوی ناز

عروسی

سلام گل پسرم  پسرکم امروز که 17.2 95 اولین عروسی میره  اروینکم با این که سروصدا زیاد ولی مامانی پنبه کرد توگوشت که صدا اذیتت نکنه  پسرکم توعروسی کلی بهت خوش گذشت اولش همش خوابیده بودی ولی وقتی بیدارشدی صدا اذیتت کرد بازم خدارو شکر که اخرایه عروسی بیدار شدی ولی صدا اذیت کرد پسرکم  عکسایی که تو عروسی مامانی انداخته ازت    اروین و مامان جون    عزیزکم دیگه خسته شده و خوابش میاد  عزیزکم عکسای زیادی ازت گرفتم ولی خانوادگی بعدا چاپ میکنم میزارم تو آلبومت که ببینی  اروینکم نفسم به نفست بند خدارو شکر که خدا تورو بهم داد خیلیییی خیلییییی خیلیییییی دوست دارم...
28 ارديبهشت 1395

دوماهگی فسقلی و واکسنش

سلام فسقلی مامانی  اروینم دوماهگی مبارک مامان جون  عشق مامانی تو 10.2.95 که جمعه هستش رفتی تو دوماهگی عزیزم چون امروز جمعه هست همه جا بسته واکسن دو ماهگیتو شنبه میریم میزنیم  عشق مامان خیلی نگرانم که واکسنت درد داره  تو چجوری تحمل میکنی .   عکسای دوماهگی فسقلیم که توروز جمعه انداختم هوراااااااااااا دو ماهه شدم  فدای خندیدن شیرینت بشم الهی عشق مامانی ازچی تعجب کردی فدات شم    فسقلی مامان امروز شنبه باید بریم واکسن بزنیم گلم هنوز خبر نداری چه بلایی میخواد سرت بیاد و فعلا اروم خوابیدی    اینم پاهای کوچلو دوماهگیت که روهم گذاشتی فدات بشم   عزیز...
28 ارديبهشت 1395

جشن ختنه سورون پسری

سلام  گل پسری مامان  گل پسرم 52 دوروزگیت مبارک  اروین مامان امروز 2.2.95 که روز پدرم هستش بردیمت ختنه کردیم که حلقه انداختن مامانیم وقتی حلقه افتاد حلقه تو نگه داشته که وقتی بزرگ شدی بهت نشون بده عزیزکم خداروشکر زیاد درد نکشیدی و به خیر گذشت . پسری گل تو روز ختنه شدنت برات جشن  کوچک خودمونیگرفتیم بابا داودم رفت برات یدونه کیک بزرگ خرید . عشق مامان امروز هم مسلمون شدی هم ی مرد کوچلو  پسری مامانی روزت مبارک    کیک ختنه شدن آروینکم  قربونش برم الهی  کوچولو من داره کیکشو می بینه   پسری رفته بغل باباجونش  ...
27 ارديبهشت 1395

بدون عنوان

اروین جونم امروز که به روایت 31.1.95 میشه بردمت دکتر وزنت 4کیلو 300 شده بود دکتر گفت خوبه خداروشکر عزیزم  اینم تو باخرس بزرگت  قربون نگاه کردنات برم جیگرمممممممم دووووستتتت داااارررررممممم   عشق مامانی خسته شده  ...
25 ارديبهشت 1395

چهلمین روز آروینکم

سلام عزیزم نور چشمم امروز چلمین روزت  عشق مامانی توتاریخ 20.1.95چهل روزه شدی   اروینکم می خواییم ببریمت حمام نفسم امروز زن دایی مامانی اومدم پسرکم و با مامان جون ببرن حمام خاله زهرا هم رفته بود برات گل خریده بود توروباگل بشوریم که بدنت حساسیت پیدانکنه دستش درد نکنه  اروینکم خیلی نازشده قربونت بره مامانی  پسرک مامانی رفته حموم کرده اومده الهی فداش بشم   فرشته کوچلوی من بقل فرشته دیگه الهی قربونتون برم فرشتها      اروینکم کناراسمش که باگل نوشتم    اروینکم بعدازحموم چه نازخوابیده     ...
25 ارديبهشت 1395

یک ماهگی نازدونه پسرم

 خوشگل مامان  یک ماهگیت مبارک دردونم  عشق مامان روز به روزخوشگل ترمیشی منم خداروشکرمیکنم تورودارم    درونم یک ماهگیت      یکی یدونم همیشه شیرین می خوابه     دست وپای یک ماهگی نازپسرم الهی قربونت برم            ...
24 ارديبهشت 1395

اولین چهارشنبه سوری عزیزکم

عزیزکم چهارشنبه سوریت مبارک باشه اروینم 2روزپیش باباجون با خاله ها رفته بودن اصفهان پیش اون یکی خاله ولی مامان جون به خاطرما نرفت دستش دردنکنه بابا جونم سعی کرد برای چهارشنبه خودشونوبرسون پیشمون البته باباجون ازاونجا برات یدونه خرس بزرگ سفید خریده بود اونشب دایی اردشیرتوخیابون آتیش درست کرده بودولی ترسیدم توروببرم خیابون موندیم خونه  عزیزکم اولین چهارشنبه سوریت مبارک   عااااااششققققتتتتمممممم ممممماااااممممممااااااانننننییی     اینم خرس بزرگ جدید گل پسرم   ...
24 ارديبهشت 1395

هفته اول دوردونم

عزیزم ما خونه بابا جون می موندیم بابا هم چون روزامیرفت سرکار همش زنگ میزد حالتومی پرسید دست مامان جون درد نکنه خیلی زحمت کشید برامون خیلی کمکم کرد   دردونم حمام کرده سرحال شده   اینم یک هفته ای پسرکم عاشق ژست گرفتنتم الهی فداتشم  ...
24 ارديبهشت 1395

ورود به خونه

اروینکم امروزتوتاریخ 12.12.1394 مرخص شدیم همه اومده بودن پیشت تا بریم خونه  بابایی یدون گوسفند قربونی کرد توخونه باباجون   عزیزم خیلی خوشحالم که تورودارم  اروینکم اینجا 2 روزت هست که وزنتم 2کیلو 800  عاشقتم نفس زندگیم    اینم عکس گوسفند قربونی شده  ...
23 ارديبهشت 1395

فرشته کوچولوی من زمینی شد

سلام پسر یکی یه دونم  سلام آروین جون مامانی بلاخره انتظار به سررسید وفرشته مامانی زمینی شد یکی یدونه مامانی اروین جونم تو10.12.1394درساعت 11.5شب باعمل سزارین اومدی پیش مامانی  من وبابایی خیلی خوشحالیم که توروداریم روزی صدبارخداروشکرمیکنیم که خداتوروبه ماداد اروین جونم بعدازمرخصی اومدیم خونه باباجون که بابابرات یدونه گوسفندقربونی کرد اون شب یه مهمونی دادیم و همه جمع شده بودیم خونه باباجون (دایی مامانی بود دایی اردشیر وخاله مهسا خاله زهرا عمو ایدینم اومده بود ولی یکی ازخاله هات اصفهان زندگی میکنه که نتونست بیاد جاش اونشب خالی بود  بازم خداروشکرمیکنم که تورودارم نفسم زیندگیم  خیییییییلییییییی دووووووووسستتتتت د...
23 ارديبهشت 1395